جيگر ماما و بابا
جيگر مامان نفسسم خيلي دلم هوايه ديدنت داره آخه روز به روز داري بزرگتر ميشي ديگه جات تنگ شدهماماني هم حسابي سنگين شده قربونت بشم مياي خودت رو زير معدم جمع ميكني و من كلييي قند تو دلم آب ميشه بابايي هم تا دستش رو ميذاره زير دستش شروع به رقصيدن ميكنياونم سرش رو ميزاره كنارت و شروع به صحبتهاي درگوشي ميكنه بعدم سريع ميره دوربين مياره و منتظر ميشينه تا بقول خودش جيگر باباشه يه تكون بزرگ بخوره تا بابايي شكار لحظها كنهپرنسس زيبام تو با دل ما چيكار كردي كه هنوز نيومده من و بابايي رو اينطوري ديوانه خودت كردي عاشقتيم واسه خوشبختيت هركاري انجام ميديم راستي ماماني به نيت سلامتي دختر گلم نذر ختم قرآن داشتم كه از امروز شروع به خوندن كردم انشالله 30روز ديگه به كمك خدايه مهربون ختم مي كنممدتي هم هست حسابي مشغول خريد سيسموني خوشمل واسه گل دختر هستيم كلييي با دقت وسايل هاي پرنسس رو انتخاب مي كنيم آخه پرنسسم بايد تويه آرامش و آسايش بزرگ بشه