پرنسسم هفت ماهه شد
از تو گلخونه دنیا // میون تک تک گلها
قسمت ماهم همین بود // دايانا تو شدی گل ما
دو تا چشمات سایه بونه // نمیترسه بام خونه
تا به مژگون بلندت // پناه یه آسمونه
بزر ناز رو با سرانگشت // روی موهات مینشونم
وقتی لالایی میخونم // تو رو تا خواب میرسونم
چشاتو میبره رویا // آرزوهاتو ببینی
توی خواب ستاره ها رو // میتونی آسون بچینی
من و عشق تو و ناز نگاهت // برا کشیدن اون شکل ماهت
من و بچگی و شهر خیالی // من و بازی عشق بیست سوالی
از تو گلخونه دنیا // میون تک تک گلها
قسمت ما هم همین بود // دايانا تو شدی گل ما
میدونم که یروز به وقت نو جوونی // میرسه وقت دل باختن و وقت هم زبونی
میگی به عشق اسیری // اجازت رو میگیری
میخوای عروس بشی // قشنگترین عروس دنیا
میزاری همه عروسکاتو واسه ما // این آخر کاره رسم روزگاره
الههههههي من فدايه زيباترين و شيرين ترين دختر دنيا بشمخانوممخوشگلمتاج سرمتمام وجود و هستی بابا (اینو بابایی گفت حتما از طرفش مکتوب بنویسم)خوووووب جگرگوشم این روزها حسابی شیرین شدی یعنی یه چیزی فراتر از شیرین شدن رفتارها و شیرین کاریهایه بامزت دیوانه کننده شدهدیگه رسما هر روز خونه بابا مختار افتادیم یعنی نمیزارن تکون بخوریم فقط شب واسه خواب میریم خونمون اونم واسه اینکه شما به رختخوابت عادت داریمامان آزی هم که این روزها شدیدا هر روز مشغول پخت یک سوپ جدید و خوشمزه برای طلا خانوممممم
و اینکه دیگه تقریبا دارم مشغول خونه تکونی و سفره هفت سین میشمخلاصه حسابی درگیرم
اما اتفاقات شیرین اینکه ٢١بهمن ماه دختر خوشگل عمه ناهید ژالان خانم بدنیا اومد هورااااااااا و ما هم ١ اسفند اولین تجربه سفرمون با شما به شیراز بود قربونت بشم دختر خوب و خوش سفرم واسه اولین بار بردیم شمارو شاه چراغ بعدم رفتیم پیش مادربزرگ بابایی که واسه اولین بار بود شمارو میدید و زیباترین لحظه زمانی بود که دختر طلامو بغل مادربزرگ گذاشتن ،فدات بشم شما و بابا داوود تویه بغل مادربزرگ بودید و مادربزرگ اشک شوق میریختو هر لحظه فقط میگفت خدارااااشکر ، دیدن این صحنه خیلی واسم قشنگ بود اشک مامانی هم سرازیر شد حالا از شیرین کاریهات بگم که چه آتیشي شدی دخملییی بهت میگیم دست بده دست راستت رو کپل کپل میاری جلو دست میدی وای که من به قربونه دست کوچولوت بشم واسه بابا داوود هم تا میبینیش گردنتو میدی بالا تا اونم بیاد زیر گردنتو بخوره و ببوسه و شما کلییییی ذوق کنیددر دس دس بابا و غرغر کردنهات که بماند آخه مامانی چی زیر زبونی غرغر میکنی صداتو ضبط کردم بزرگ شدی از خودت بپرسم نفسسس کلا کارهای خوشمزه زیاد انجام میدی که همه رو عکس و فیلم گرفتم بایگانی کردم راستی گلم انگار دخملی یه ذره حسودم شده آخه اونروزی بغل مامان جون آمنه بودی تا ژالان رو رویه پام دیدی اخم کردیو به اعتراض گفتی اه اه بعد که اومدی بغلم دیگه خیالت راحت شد که مامان خودت تنهام جگرگوووووشم
مامانی صبحانهههه
پرنسس در شاه چراغ
اي دنيااااااااا
بدون شرح
خوردن به سبك پرنسس دايانا
يه حمام عاليييي بعد از كليييي سوپ بازي