دایانادایانا، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 9 روز سن داره

پرنسس دایانا دختر زیباروی ما

👸🎊وبلاگ پرنسس دلینا آرام دل ما👈🎊👸پایین صفحه پیوندها👇👇

پرنسسم هفت ماهه شد

1392/12/18 19:32
نویسنده : مامان آزی
956 بازدید
اشتراک گذاری

از تو گلخونه دنیا // میون تک تک گلها

قسمت ماهم همین بود // دايانا تو شدی گل ما

دو تا چشمات سایه بونه // نمیترسه بام خونه

تا به مژگون بلندت // پناه یه آسمونه

بزر ناز رو با سرانگشت // روی موهات مینشونم

وقتی لالایی میخونم // تو رو تا خواب میرسونم

چشاتو میبره رویا // آرزوهاتو ببینی

توی خواب ستاره ها رو // میتونی آسون بچینی

من و عشق تو و ناز نگاهت // برا کشیدن اون شکل ماهت

من و بچگی و شهر خیالی // من و بازی عشق بیست سوالی

از تو گلخونه دنیا // میون تک تک گلها

قسمت ما هم همین بود // دايانا تو شدی گل ما

میدونم که یروز به وقت نو جوونی // میرسه وقت دل باختن و وقت هم زبونی

میگی به عشق اسیری // اجازت رو میگیری

میخوای عروس بشی // قشنگترین عروس دنیا

میزاری همه عروسکاتو واسه ما // این آخر کاره رسم روزگاره  

niniweblog.com

الههههههي من فدايه زيباترين و شيرين ترين دختر دنيا بشمniniweblog.comخانوممniniweblog.comخوشگلمniniweblog.comتاج سرمniniweblog.comتمام وجود و هستی بابا (اینو بابایی گفت حتما از طرفش مکتوب بنویسم)niniweblog.comخوووووب جگرگوشم این روزها حسابی شیرین شدی یعنی یه چیزی فراتر از شیرین شدن رفتارها و شیرین کاریهایه بامزت دیوانه کننده شدهniniweblog.comدیگه رسما هر روز خونه بابا مختار افتادیم یعنی نمیزارن تکون بخوریم فقط شب واسه خواب میریم خونمون اونم واسه اینکه شما به رختخوابت عادت داریniniweblog.comمامان آزی هم که این روزها شدیدا هر روز مشغول پخت یک سوپ جدید و خوشمزه برای طلا خانومممممniniweblog.com

و اینکه دیگه تقریبا دارم مشغول خونه تکونی و سفره هفت سین میشمniniweblog.comخلاصه حسابی درگیرمniniweblog.com

اما اتفاقات شیرین اینکه ٢١بهمن ماه دختر خوشگل عمه ناهید ژالان خانم بدنیا اومد هوراااااااااهورا    و ما هم ١ اسفند اولین تجربه سفرمون با شما به شیراز بود قربونت بشم دختر خوب و خوش سفرمniniweblog.com واسه اولین بار بردیم شمارو شاه چراغ بعدم رفتیم پیش مادربزرگ بابایی که واسه اولین بار بود شمارو میدید و زیباترین لحظه زمانی بود که دختر طلامو بغل مادربزرگ گذاشتن ،فدات بشم شما و بابا داوود تویه بغل مادربزرگ بودید و مادربزرگ اشک شوق میریختو هر لحظه فقط میگفت خدارااااشکر ، دیدن این صحنه خیلی واسم قشنگ بود اشک مامانی هم سرازیر شد niniweblog.comحالا از شیرین کاریهات بگم که چه آتیشي شدی دخملیییniniweblog.com بهت میگیم دست بده دست راستت رو کپل کپل میاری جلو دست میدی وای که من به قربونه دست کوچولوت بشمniniweblog.com واسه بابا داوود هم تا میبینیش گردنتو میدی بالا تا اونم بیاد زیر گردنتو بخوره و ببوسه و شما کلییییی ذوق کنیniniweblog.comددر دس دس بابا و غرغر کردنهات که بماند آخه مامانی چی زیر زبونی غرغر میکنی صداتو ضبط کردم بزرگ شدی از خودت بپرسم نفسسس niniweblog.comکلا کارهای خوشمزه زیاد انجام میدی که همه رو عکس و فیلم گرفتم بایگانی کردم چشمکراستی گلم انگار دخملی یه ذره حسودم شده آخه اونروزی بغل مامان جون آمنه بودی تا ژالان رو رویه پام دیدی اخم کردیو به اعتراض گفتی اه اه بعد که اومدی بغلم دیگه خیالت راحت شد که مامان خودت تنهام جگرگوووووشمniniweblog.com

مامانی صبحانهههه niniweblog.com

 

 

پرنسس در شاه چراغniniweblog.com

 

اي دنياااااااااniniweblog.com

بدون شرحniniweblog.com

خوردن به سبك پرنسس داياناniniweblog.com

يه حمام عاليييي بعد از كليييي سوپ بازيniniweblog.com

            niniweblog.com

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)