زیباترین هدیه
مدتی هست که یه احساس هایی تو وجودم حس می کردم یه احساس باور نکردنی یه احساس که یهویی اتفاق افتاد و همین شد زیباترین اتفاق زندگی عاشقانه ما، چند روز پیش تصمیم گرفتم برم آزمایش خون اما بعد از اینکه جواب آزمایش گرفتم دیدم منفی هست و من باردار نیستم هرچند این احساس مادر شدن یهویی خدا تو دلم گذاشته بود ولی ته دلم انگار منتظر مثبت شدن جواب آزمایش بودم، بابایی هم همینطور می گفت به احساست شک نکن تا اینکه مدتی گذشت و امروز به اصرار مامان جون مینا رفتم آزمایش خون و ساعت ٨شب بود که با عزییییزترین و مهربوووونترین بابایه دنیا واسه جوابش رفتیم بلههههههههه مثبت خدا من و بابایی رو سوپرایز کرد و زیباترین هدیه رو تو دل من گذاشت. منم سریع پریدم بیرونو به مامان مینا زنگیدم همون لحظه بارون قشنگی میبارید و من اصلا احساس نمی کردم زیر بارون دارم خیس میشم و امشب شد فراموش نشدنیترین شب زندگی من و بابایی.