خداحافظ دوران شیرخواری و نوزادی
سلام کودک من شروع کودکیت مبارک مامانمممم قربون وجود با ارزشت بشم اینقدری بزرگ و عاقل و خوش زبون و البته بازیگوش شدی که نیاز به بازی و توجه بیشتری داری ،یه ساعتهایی هم مامان ازی به خودش اختصاص داده خلاصه دیگه نمیدونیم ساعت چطوری میگذره واسه همین کمی سر زدن به وبلاگ نفسم به تاخیر افتاد اما این یادداشت رو همون شب 94/6/4 یعنی 2سال و19 روزگیت اولین شبی که رسما با دنیای شیرخواری خداحافظی کردی توی دفتر خاطراتت نوشتم همون موقع که از استرس شب تا صبح به پای تختت بیدار نشستم اما شما اینقدر خانم و فهمیده هستی که راحتتر از اون چیزی که دلهرش به دلم بود با این مسئله کنار اومدی البته از یک ماه نیم پیش آروم آروم شیر روزت رو قطع کردم تا به شیر شب رسید هیچوقت فراموش نمیکنم اوایل یه بار تمایل شیر داشتی اومدی سرت گذاشتی رو سینم و دهنت رو به حالت مکیدن در میاوردی که یعنی داری شیر میخوری اینقدر گریه کردم که مامان مینا و بابا داوودی بردنت بیرون گردی که از سرت بیوفته
گاهی حسابی دلم تنگ میشه برای شبهایی که ساعتها مینشستم و شیر بهت میدادم، برای روزهایی که میچسبیدی به قلبم و شیر میخوردی چشمات هم میدوختی تو چشمام و بهم چشمک میزدی منم دست تو موهات میکشیدم و جوابت میدادم و سفت میچسبوندمت به قلبم قربونت بشم دختر ماه من عزیزترینم خوشحالم و خدارو هزاربار شکر میکنم که این توانایی رو نصیبم کرد که بتونم وظیفه مادریم رو بجا بیارم و 2سال با تمام وجودم و عشق مادریم از شیره وجودم تغذیت کنم شیرم حلالت مامانمممم از خدا میخوام انشاالله روزی برسه که ببینم به بهترین مراتب عالی و موفقیتهایی رسیده باشی و باعث سربلندی و افتخار من و بابا داوود شده باشی تا اون روز شما هم وظیفه فرزندیت رو به نحو احسن بجا اورده باشی تا اون روزم بچسبونمت به قلبم و باز بگم شیرم حلالت دختر ماه روی من
خوب دخمل طلا اینقدری این مدت عکس از شیرینکاریهات و خوشگلیهات دارم که واقعا برام سخت بود گلچین کردن عاششششقتم پرنسس یکی یکدونم
دخملی لجباز شده و با آستینش بازیش گرفته...
بهترین مامان جون دنیا مامان مینا نفسم«یا به گفته دایانا مامان سینا جونم»
دخمل دکتر من با این همکار خانم دکترش شده
یه سفر زمستونه و نصف خریدهای دخمل طلا البته همش به انتخاب خودش
مامان آزی و دایانا طلا