دختر طلاااااااا
الهيييييي من قربونت بشم عزيييزم نفسم عمرم امروز فهميدم شما دختر طلايه ما هستي يا همون كه بابايي همیشه ميگفت گلابتون گيس طلايي امروز ساعت 4 بعدظهر با بابايي رفتيم سنوگرافي تا دوباره فندقمون رو ببنيم دكتر يكي يكي اعضاي بدنت رو بما نشون داد يه سر گرد كوچولو با شكمه تپلي يه دست گلم زير پاش بود يكي ديگه هم مشت كرده بود گفتم آقاي دكتر ني نيم حالش خوبه گفت بلههه يه دختر تپل و سالم ،چه لحظه زیبایی چه خبر خوشی واسه من و بابایی،عجب عیدی قشنگی خدا مارو لایقش دونست. بابایی کلییییی از برنامه هایی که واسه آیندت داره گفت و بعدم با یه سوپرایز قشنگ منو شمارو غافل گیر کرد مارو برد و یه دستبند خوشگل واسه مامان و یه دستبند خییییییلی خوشگل هم واسه دختر طلاااااا...
نویسنده :
مامان آزی
20:29