شیرینترین زیباروی دنیا😍
یه روز خوب و تولد دوست جونی دایانا جیگر👫 به ادامه مطلب بروید...👭👫😍❤ دختر طلا به آرایشگاه مردانه میرود 😂👸😍 تولد آوا دوست دایانا گلییی 🎊❤ روزهای بسیار خوش دایانا نفس در مهد عالی و در کنار دوستان عالی😍👭👫💕 ...
نویسنده :
مامان آزی
10:01
جشن پاییزی دایانا طلا ودوستاش🍁🍁🍁
یک روز بسیار خوب و پراز هیجان برای دایانا جونم در کنار دوستهای خوبش و مربی عزیزش خاله میترا مهربون برای دیدن بقیه عکسهای و همچنین سفره بی بی رقیه 😍 به ادامه مطلب بروید... سفره بی بی رقیه دایانا گلی و دوستاش🙏 96/8/24 یک روزعالی وبازدید ازکانون پرورش وفکری کودکان 😍 ...
نویسنده :
مامان آزی
18:11
روزهای شاد دایانا طلا در کنار دوستان👭👬👫👭
یه صبح خوب و صبحانه عالی در کنار دوستهای گل و مربی مهربون 😋😘 کاردستی های زیبا 👏👸💞 وقتی مامان جونی مینا میره دنبال دختر طلا گردش پارک و شادی به مناسبت 13آبان😍 روزت مبارک پرنسسم اینم هدیه زیبا از مربی مهربون 💞 ...
نویسنده :
مامان آزی
14:37
روز جهانی کودک مبارک پرنسس قشنگم😍
یک روز بسیار شاد و به یادماندنی برای دایانا طلا در کنار مربیهای مهربون و بچهای گل طلوع دانش ...
نویسنده :
مامان آزی
16:15
شروع سال تحصیلی نوباوه👸😍
الهی من قربون قد و بالات بشم عروسکم آخه مگه عزیزتر از دختر مامان و عشق توراهیم هم تو این دنیا هست قربون شما و نی نی توراهیم بشم 😍 بالاخره 1مهر رسید و من و بابا داوود و شما به همراه یه دسته گل قشنگ برای تقدیم به خاله میترا مربی عزیزت راهی پیش دبستانی شدیم جشن بود و کلی شادی مامانها و باباها ایستاده بودن و بچها هم صف گرفته بودن و شادی میکردن شما هم با کلیییی ذوق پریدی بین بچها و دیگه مامان و بابا رو فراموش کردی😁 بعد جشن هم هرکسی راهی کلاسش شد و من و بابایی شمارو دست مربی خوبت سپردیم اومدیم خونه. قربون وجودت برم که خیلی قشنگ و عاقلانه پذیرای این دوره قشنگ زندگیت شدی. اما جا داره مامان یه اعتراف کنم بعد از جدا شد...
نویسنده :
مامان آزی
17:06
پرنسس دایانا و آماده شدن برای رفتن مهد 😍
نفس نفسها شیرین دخملها عروسک مامانی نوآموز خودم اول شهریور رفتم دخمل طلا خودم رو پیش دبستانی ثبت نام کردم البته نوباوه مربوط به جیگر بچهای 4ساله 👭من و دایانا جونی به اتفاق هم رفتیم تا دختری اول با محیط اونجا آشنا بشه و من هم با خانم محترم مدیر صحبت کنم.وای وای که تا پای دخملی رسید به اونجا مامان رو شوک زده کردی چنان شوق و ذوقی برای موندن از خودت نشون دادی که به سختی و وعده رفتن به خونه ماما مینا حاضر به برگشتن شدی امیدوارم این شوق دائمی باشه جیگر قشنگمممم بعد باهم رفتیم فرم لباس مهد که باید تهیه میکردیم اندازه بزنی وای که یعنی دخملی من اینقدر بزرگ و خانووم شده وقتی دختر نازم واسه اولین بار لباس فرم تنش کردن از شوق...
نویسنده :
مامان آزی
18:01